سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

اولین پیرایش

بالاخره امررررروز من و بابایی عزممونو جزم کردیم و راهی پیرایشگاه شدیم اولین اصلاح موی سر شما در ساعت 8 شب مورخ 21 بهمن در 184 روزگی یا بعبارتی 6 ماه و دوزگی صورت گرفت مبارکت باشه پسرکم الهی اصلاح دامادیت بماند که خیلی گریه کردی اگه هرکی غیر این پیرایشگره بود نمیتونست کارشو به اتمام برسونه آخه خیلی آدم خونسرد وخوش اخلاقی بود ناقلا انگار میدونستی میخوام حمومت کنم همین که رسیدیم خونه خوابیدی و نشد که ببرمت حموم فرصت نشد ازت عکس بگیرم انشاله بزودی... ...
22 بهمن 1391

دعوت به یک مسابقه

سلام مامان درساجان(درسا وروجک) به ما لطف داشتن و دعوتمون کردن دعوت به یک مسابقه ممنون از مامان درساجان سوال مسابقه:چرا وبلاگمونو دوستش داریم؟ من فکر می کنم لحظه لحظه بودن با امیرحسین با ارزشه و نباید از دستش داد اما بهرحال خواهی نخواهی بعضی وقایع از جمله اولین های امیرحسین،حس و حال خودم و همسر و ...که فقط مختص زمان حاضره ممکنه از یاد برن و این واقعا حیفه..البته زمانی خاطراتمو در دفترچه ای ثبت می کردم ولی خب ثبت خاطرات در وبلاگ اونم وبلاگی که همه چیزش در مورد امیرحسین باشه و همینطور شامل جزئیات زندگی این روزهاش و انشاله روزهای خردسالی و نوجوانی(البته به شرط حیات بنده) و استفاده از عکس ها و تبادل نظر با دوستان خوب وبلاگی ب...
20 بهمن 1391

شش ماه تمام

پروردگارا سپاسگزارم که همیشه یار و یاورم بوده و هستی امشب و در همین ساعت امیرحسین 6 ماهه شد خدایا چه سالی بود امسال پر از احساسات جدید و تجربه نشده،پر از کار و خستگی البته از نوع شیرینش،پر از لذت،پر از زیبایی... (این سه نقطه یعنی واژه کم آوردم که بتونه توصیف کنه بودنت را) دیشب تقریبا پروسه خواب کردنت یه ساعت طول کشید سه بار خوابیدی اما هردفعه بعد چند دقیقه دمر میشدی و شروع میکردی بخندیدن(کلا خوش خنده ای پسرکم) صبح ساعت 9:20 از خواب پاشدی و شروع کردی به صدادرآوردن هه هه..هو..ا ا ا  ساعت 10 هم دوتایی با هم رفتیم بهداشت و شما مثل همیشه آقا بودی و آروم پسر یکی از کارمندای بهداشت اومده بود و داشت پشت ر...
19 بهمن 1391

اندر حکایت 175 روزگی مش حسین آقا

نازنینممم بالاخره بعد دو هفته که حرفش بود فرصتی دست داد و دوشنبه صبح رفتم و درخواست دفترچه جدید برات کردم دفترچه قبلیت که به نوعی هدیه سازمان بمناسبت تولدت بود شش ماهه بود ودیگه کم کم داشت تاریخش میگذشت رفتم کاراشو کردم و گفتن که چهارشنبه آمادست. نشد که بشه جهارشنبه برم، برای امروز هم از دیشب با مادرجون هماهنگ کردم که صبح خونه باشن تا شمارو بزارم پیششون صبح بعد بیدارشدن و شیرخوردن وسایل شمارو جمع کردم و راهی  خونه مادرجون و آقاجون شدیم همین که رسیدیم حریره بادومو و سوپتو بار گذاشتم و رفتم خدارو شکر معطل نشدم و دفترچتو گرفتم و بعد هم گفتم از فرصت استفاده کنم و یه سری به بازار بزنم ...
12 بهمن 1391

فرخنده باددددد

    ماه فروماند از جمال محمد ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نرويد باعتدال محمد قدر فلك را كمال و منزلتى نيست در نظر قدر با كمال محمد وعده ديدار هر كسى بقيامت ليلة الاسرا شب وصال محمد آدم ونوح و خليل و موسى عيسى آمده مجموع در ظلال محمد عرصه دنيا مجال همت او نيست روز قيامت مگر مجال محمد شمس و قمر در زمين حشر نتابند نور نتابد مگر جمال محمد وان همه پيرايه بست جنت فردوس بو، كه قبولش كند بلال محمد شايد اگر آفتاب و ماه نتابد پيش دو ابروى چون هلال محمد چشم مرا تا بخواب ديد جمالش خواب نمى گيرد از خيال محمد «سعدى&raqu...
8 بهمن 1391

دلبندم

سلام دلبندم چندروزی میشه که برات مطلبی ننوشتم یه خورده ذهنم درگیره ... درگیر برگه های امتحانی دانشجوها که ترمای گذشته به محض رسیدن به خونه تصحیح میکردمشون و نمره هاشون کمتر از 24 ساعت تو سایت میزدم و الان بعد گذشت 10 روز هنوز ... درگیر شیرخوردن شما کوچولوی بازیگوشم که با شروع غذاخورشدتت نسبت به قبل کمتر شده میشه گفت حداقل 100 سی سی کمتر از قبل... درگیر ترم آینده که میتونم با وجودت که هر روز شیرین تر از قبل میشی و فکر میکنم بیشتر بهم نیاز داری واحد بگیرم  یا نه... . . . این ننوتم دیگه برات کوچولو شده،باید یه فکری بکنیم   تابستان در زمستان چندروزیه که هوا خیلی گرم شده،طبق گفته های هواشناسی یکشنبه هشتم بهمن یع...
8 بهمن 1391

آیندگان

اینروزا بزرگ مرد کوچک خانه ما وقتی دستاشو میگیرم و اونارو به هم میزنم کاملا دستاشو باز میکنه و کف دستاشو بهم میرسونه(تا چندوقت پیش وقتی اینکارو میکردم دستاتو مشت میکردی و میزدیشون به هم)،و از صدای دستاش که بهم میخورن ذوق میکنه مرد خونه ما فکر کنم به همین زودیا میخواد با مفهوم دس دسی آشنا بشه   اصواتی که میگه شامل هه،هه،هه...(همینطور پشت هم و بخصوص زمانی که از خواب بیدار میشه) ا..گه،هو...هه.هه...   چنددقیقه ای میشینه البته با کمی  لرزش  که اگه چیزی مخصوصا از نوع رنگی رنگی در چپ و راستش نباشه  برطرف میشه   کمتر از یه ماهه که از اونطرف(از چپ به راست) هم دمر میشه اما هنوز برنمیگرده ...
2 بهمن 1391